برای زخمهای دلت خاتون
غمت تمامی ندارد بانو .... غمت تمامی ندارد بانو.باید مادر باشی و داغ سینه رباب را بفهمی. این روزها گاه و بیگاه ،اشک را میهمان دیده ام می کند ،غم تشنگی ناز دانه ات خاتون. چه سخت است ،کودکت ،تشنه با لالایی دشنه بخوابد و قتلگاه خوابهای شیرینش دستهای پدر باشد. رباب،بانوی زخم خورده قاموس نامردان: کاش لایق بودم و شانه های شرمنده ام ،لختی میزبان اشکهای غریبانه ات میشد و صدایم ،طنین بغض فرو خورده حنجر زخم خورده مولایم میشد. محمدم: نازدانه مادر ،بودنت برایم تجسم هزاران حس خوب است و یک احساس تلخ. &n...
نویسنده :
محمد طاها
22:55