شوخی
سلام دیشب یه خورده کوچولو خواستم شوخی با بابایی ومامانی کنم.ماجرا اینجوری بود که تصمیم گرفتم هرچه شیر خوردمو بایه خورده از مایعاتی که از اون دنیا با خودم اورده بودم قاطی کنم و پسشون بدم (قی کردم )بعدش به دردسر افتادم شب ساعت یک مامان زنک زد به بابا که طا ها حالش خرابه بیا.وبابا زودی اومد بیمارستان . اما قبلش منو بردن توی یه اطاق به اسم مراقبت های ویژه روی یه تخت کوچلو وپرستارا بدون توجه به جثه کوچولوم شروع کردن به وصل کردن یکسری سیم و سرم ودستگاه هرچه داد زدم که هیچیم نی فقط خواستم شوخی کنم کسی صدامو نمیشنید اما فکر کنم که این آدم بزرگا اصلا زبان مارو نمی فهمن خلاصه کلی مارو اذیت کردن تامن باشم دیگه با کسایی که زبون منو نمی فهمن شوخی...
نویسنده :
محمد طاها
12:27