شعر مادرانه
پسر نازم به یمن وجود تو،بعد از مدتها،طبع شعرم زنده شد و چند سطری برایت نوشتم.باشد که یادگار بماند.
پسر نازم:
به یمن وجود تو،بعد از مدتها،طبع شعرم زنده شد و چند سطری برایت نوشتم.باشد که یادگار بماند.
حرفهایی از جنس باران
برایت می سرایم شعر شور انگیز باران را و می دانم که میدانی میان سینه ام تصویر چشمان تو پنهان است
گلم دنیای ما زیباست. نگاهت سهم خوبی باد و در فصل فراموشی میان آدمکهای پر از تشویش و دلتنگی
میان شعرهای تا ابد سنگی
برایت آرزو کردم که سرشار از خدا باشی.
نمی خواهم میان موج سرگردان طوفانها خدایی کرده و خود ناخدا باشی.
نمی خواهم که سر مشقت غلط باشد و راه روشن آینده ات زیبا گل مادر
پر از تصنیف های مبهم و تکرارهایی روی خط باشد.
میان وسعت نامردمی ها،مرد بودن را ودر حجم گریبانگیر بی دردی و بی مهری برایت نازنین،همدرد بودن را طلب کردم.
اگر روزی نصیب قلب آیینه،تلنگرهای سنگ و تهمت و تردید و غربت شد
دلت آیینه ای باشد و سهم سینه ات در هجمه انکار باورها پر از شور غز لهای غمی آدینه ای باشد.
گلم طاها؛
اگر دنیا ز تفسیر قفس لبریز و سهم آسمان دیده ها شب بود
پریدن را میان وسعت خورشید از خاطر مبر مادر