سفرنامه
پسر نازم:
خداراشکر که مجالی یافتم تا برایت مطلبی بنویسم
پسر نازم خدا را شکر که مجالی یافتم تا برایت مطلبی بنویسم.
سفر نوروزی ما از روز 25اسفند ماه 90ساعت 8 صبح به مقصد مشهد مقدس آغاز شد.این اولین بار بود که به پابوس امام رئوف میرفتی.از آنجا که مادر بزرگت (مادر مامانی)هم در مشهد ساکن است،این سفر هم زیارت بود و هم سیاحت.
برای استقبال از ما،مامان فرشته و دایی محمود ،خاله مژده و زن دایی به فرودگاه آمده بودند.خاله مژده همیشه مهربان با یک دسته گل بسیار زیبا به استقبالت آمده بود.همه دورت حلقه زدند و تو را غرق بوسه ساختند.یادم رفت بگویم که مورد تفقد چند دختر دانشجو قرار گرفتی و پس از آنکه حسابی تو را بوسیدند چند عکس یادگاری در حالی که تو را در آغوش گرفته بو دندبه یادگار انداختند.
خلاصه پس از دیده بوسی و چاق سلامتی با ماشین خاله جون به سمت خونه مامان فرشته راهی شدیم.دو روز بعد خاله مونا هم از اهواز آمد و به جمع ما ملحق شد.مسیحای نازنینم (پسر خاله مژده ) وهستی گلم(دختر خاله مونا) هم باشادی های کودکانه خودرنگ و بوی خوبی به جمع ما دادند.
ادامه در قسمت های بعد