محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

مسافری از بهشت

تولدت مبارک گل یک بهارم

1391/7/14 0:15
نویسنده : محمد طاها
1,074 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم :

یکسال گذشت و چه زود...

عزیز دلم:

یکسال گذشت و چه زود...

یکسال گذشت از همسایه دیوار به دیوار بودن با قلبم،از موسیقی زیبای نبضت و طنین شور انگیز نفست که در من زنده می کرد طعم شیرین زندگی را.

نگاهت میکنم و در زیبایی چشمانت بزرگ شدنت را مرور .

مرور میکنم همه لحظه هایی را که در آغوش کشیده و تو را بوئیدیم.همه دقیقه هایی که شمردیم تا از خواب برخیزی و زندگیمان را با لبخند نازنینت هزاران بار با طراوت تر سازی.

باز هم نگاهت میکنم و زیر لب زمزمه میکنم چه زود بزرگ شدی عزیزدلم.

یادش به خیر وقتی پدرت دست و پای کوچک و نحیف تورا در دستانش میگرفت  و از اینکه پایت به اندازه انگشت دستش بود لبریز احساس وصف ناشدنی پدر بودن میشد .

وقتی صورتت را در سرما می پوشاند و چشمانت را از زیر نقاب پارچه ای بیرون میگذاشت،هردو شادمانه می خندیدیم و به یاد کارتون لاکپشتهای نینجا و نقابهایشان ،تو را نینجا کوچولو خطاب میکردیم.

به یاد می آورم دل دردهای مکررت و معجزه قطره این فاکول را،زردی هنگام تولد و دلهره هایش را،نخستین خندیدنت واولین حمام رفتنت را.

مرور میکنم چشم انتظاریمان برای گاگله کردنت و شعف بی اندازه مان هنگامی که ما را با شیرینی خاص خودت ،ماما و بابا خطاب کردی.رویش دندانهای صدف گونه و زیبایت ،جدای از تلخی دردهایی که کشیدی و مارا اندوهگین میساخت ،برایمان معجزه ای بس شگرف بودواینک ٦دندان زیبا داری که تو رانازنین تر ساخته گلم

وه چه زود گذشت.حالا مستقل تر شده ای و شاید پله ای از ما دور .چه سخت است که حتی در نوشته ام  دور شدنت را مشق کنم عزیز دلم.دور نشو از ما ،دور نشو از من،از اولین کلبه زندگیت که درست زیر قلبم ساخته بودی.

بگذریم.

حالا بزرگتر شده ای و دوست داری خودت غذا بخوری و با لیوان آب بنوشی.عصبانیتت ،هنگامی که خلاف میلت رفتار میکنیم و چیزی را که خطر ناک است از دستت میگیریم ،بسیار دیدنی است .

چه شور انگیز است وقتی لبهای زیبایت را روی گونه یا لبهای من و پدر میگذاری و باعشق میبوسی مان.و نوازشمان میکنی آن هنگام که نگاهت نکنیم و احساس کنی حتی لحظه ای در کانون توجه ما قرار نداری.

آری پسرم:

بزرگتر شده ای .بزرگتر شده ای که آزادی را از ما مطالبه میکنی و استقلال طلبیت را زیرکانه به رخمان میکشی. آزادی و آزادگی قرین زندگیت باد پسرم.

گل مادر:

بعد از ظهر روز تولدت ،جشن کوچکی ترتیب دادیم تا خاطره ای باشد برای دفتر هزاران برگ زندگیت.

دوستان خوب و مهربانمان ،(فردوس خانم و نوه نازنینشان باران) و خاله زهره(صمیمی ترین دوست مامان) زحمت کشیدند و به جشن تولدت آمدند تا با مهر و شور و شعفشان از یادمان ببرند غم غریبی مان را.

باران نازنین یک ماشین قرمز موزیکال،و خاله فردوس یک لباس پائیزه به همراه یک جفت دمپایی »آبی رنگ ،و خاله زهره یک شلوار لی برایت کادو آوردند.باز هم سپاس به خاطر محبتهایتان.

اولین نفر که تولدت را تبریک گفت ،زن دایی اعظم و بعد دایی محمدومامان فرشته وخاله هابودند.زهرا جان ،خاله سارا و خاله بیتا (دوستان مامان) و زن عمو فیروزه هم پیامک زدند و تبریک گفتند.

جشن تولدت هرچند غریبانه و کوچک ،ولی از محبت سرشار بود و بهانه این همه شور تو بودی پسرم.

تولدت مبارک.امید آنکه سعادتمند باشی و پرهیزگار و در سایه الطاف پروردگار مهربان هر روز تولد خوبیهایت را جشن بگیری عزیزم.

ضمنا در اولین فرصت عکسهایت را اینجا به یادگار میگذارم.

تا فرصتی دیگر بدرود گلم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مریم(مامان ارمیا)
14 مهر 91 1:24
سلام خاله جون ممنون که به ما سر زدین.
من و ارمیا کوچولو هم تولد محمد طاها جون رو تبریک میگیم.انشالله شاد و سلامت و موفق باشید.


متشکرم عزیزم.لطف کردید
مامی امیرحسین(فاطمه)
15 مهر 91 7:20
تولدت مبارک محمد طاهای عزیزم.امیدوارم سال های سال شاد و سعادتمند زیر سایه ژدر و مادر مهربونت زندگی کنی...


سلام گلم.خوبید؟گل پسر خوبه؟تولد امیر حسین عزیزم که درست با طاها در یک روزه مبارک باشه.ببوسیدش.واقعا از اومدنتون خوشحال شدم