این روزها
عزیز دلم
باز هم آمدم تا برایت بنویسم به یادگار ،بادلی آکنده از عشق
عزیز دلم
باز هم آمدم تا برایت بنویسم به یادگار،بادلی آکنده از عشق.آمدم تا همه حس خوب مادری ام را برایت شعر کنم و لالایی هایم را از عاشقانه هایمان زمزمه کنم.
زیبای من:
این روزها طراوت بی مثال شیراز و بوی مسحور کننده بهار نارنج طبع را جلا میبخشد و دل را صفا.هوا مسیحا دم است و روح مرده را جان میبخشد و روان پژمرده را شفا.
تو هم هر روز تازه تر میشوی و دل میبری از پدر و مادر گل زیبای من.چند روزی است که یاد گرفته ای برای آنکه در اغوش بگیریمت ،دستهایت را باز کنی و معصومانه با واژه هایی که فقط خودت معنا یشان را میدانی ،تقاضا میکنی تا بلندت کنیم.
به طور حیرت انگیزی گردش در کوچه ها و خیابانها و از همه مهمتر پارک را دوست داری و کلمه (دد) را به خوبی ادا میکنی .همینکه مرا میبینی که لباسهایت را در دست دارم و به سویت می آیم تا برای بیرون رفتن آماده ات کنم،غرق خنده میشوی و فریاد شادیت بلند میشود.بیشتر روزها ،صبح ،تو را برای گردش به پارک میبرم.
دو شب پیش بابا جون مارا بیرون برد .شام را خارج از منزل میل نموده و پس از کلی گشت و گذار در خیابان،پس ازعبوراز پارک انقلاب و اندکی نشستن روی چمن ها ،بالاخره به خانه باز گشتیم.
لحظات خوبی را سپری کردیم.باز هم ممنون پدر مهربان
دیشب همسایه خوبمان ،فردوس خانم ،به دیدنت آمد .باز هم مارا شرمنده ساخته و برای پسر نازم یک بالش قرآنی از مشهد سوغات آورده بودند.
راستی این روزها گاهی بسیار بلند آواز میخوانی و اگر کاری بر خلاف میلت انجام دهیم و در انچه میخوریم شریکت نسازیم ،اخمهایت را در هم میکشی،گریه میکنی و کلماتی را با خشم ادا میکنی که انگار مورد شماتت قرارمان میدهی.و آنچه بیش از همه مادر را شاکی کرده ،خواب اندک توست ،که گاه در مدت ١٦ ساعت فقط نیم ساعت میخوابی.
به هر حال روز گار میگذرد و مهرت در دل ما بیش از پیش .امید که زنده و پایدار باشی گل مادر