محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

مسافری از بهشت

سفرنامه مشهد

1391/7/26 1:05
نویسنده : محمد طاها
1,835 بازدید
اشتراک گذاری

هنوز دیری نگذشته که از تو دور شده ام.

 

هنوز دیری نگذشته است که از تو دور شده ام.گرمی نگاه مهربانت را آنگاه که دست در پنجره فولادت گره میشود با هیچ بیان نمی توان توصیف کرد.

آقای رئوف ،امام مهربانی ها:

بغضی به وسعت همه غربتت گوشه دلم کز کرده و اشک حلقه حلقه فرو می افتد و باز هم دخیل لطف شما میشود تا آرام گیرد.

روز 5 شهریورماه ،به همراه کاروان زیارتی دانشجویان دانشگاه شیراز ،ساعت 8 صبح به طرف مشهد حرکت کردیم.

کسی جز مژده عزیزم(خاله مژده)از برنامه سفر ما خبر نداشت.قرار بود سرزده برویم و همه را غافلگیر کنیم.

پسر نازم:

این دومین سفر تو به مشهد مقدس بود.در اتوبوس برای خودت عالمی داشتی و حسابی مورد لطف همسفرانمان قرار گرفتی.

دست به دست میگشتی و از ابتدا تا انتهای اتوبوس را سیر میکردی.

سفر کمی طولانی گشت و تو کلافه شده بودی و سرماخوردگی هم مزید بر علت شد و تو را بی تاب ساخت.

بالاخره روز 6 شهریور ساعت 9:30دقیقه با مشهد رسیدیم.خاله مژده به اتفاق همسرش و مسیحا ی عزیزم ،زحمت کشیدند و به استقبال ما آمدند.

تصمیم بر آن شد به اداره مامان فرشته برویم و پروژه غافلگیری را به سر انجام برسانیم.و حال مامان که ناباورانه ،در حالی که زبانش از شعف بند امده بودو تو را در آغوش گرفته و می بوسید ،وصف ناشدنی است.

مامان مرخصی گرفت و همه به منزل مامان رفتیم.بعدهم به دایی محمد و زندایی ،آمدنمان را خبر دادند.بعد هم دایی محمود از محل کار به خانه آمد و با دیدن ما مات و مبهوت ،جلوی در میخکوب شد واز آنجاکه عاشقانه تو را دوست دارد ،بسیار شاد شد.

از لحظه های سپری شده در مشهد ،لحظات بودن در صحن و سرای امام هشتم قابل وصف نیست.تو هم فرصت را غنیمت شمرده و در وسعت اماکن متبرکه ،به شعف این سو و آن سو میرفتی.

دایی محمد و همسرش طبق برنامه قبلی برای عزیمت به کرمانشاه و دیدن اقوام ،بلیط تهیه کرده بودند و روز ٨شهریور عازم شدند.

روز ٩شهریور میهمان جواد آقا(همسر خاله مژده)بودیم.و به نیشابور رفتیم .

قرار بود روز شنبه ،به همراه کاروان زیارتی به شیراز باز گردیم که تصمیم عوض شد و برای روز یکشنبه ساعت ٧:٤٥دقیقه شب بلیط هواپیما رزرو کردیم.

روزها از پس هم آمدندو رفتند و باز هنگامه بازگشت فرا رسید.و غم جانکاه دور شدن از امام رضا و خانواده وجودم را فرا گرفت.

و چه سخت است تحمل جدایی از کسانی که عاشقانه دوستشان داریم.

پسر گلم:

از خدا میخواهم که همیشه سعادتمند و پیروز باشی و هیچگاه خداوند غم دوریت را به من نچشاند.

فدای نازنین پسرم.

محمد طاها شهریور 1391 صحن مسجد گوهر شاد

پسرخاله مسیحا

محمد طاها صحن مسجد گوهر شاد شهریور 1391

محمد طاها صحن مسجد گوهر شاد شهریور 1391

محمد طاها صحن جمهوری شهریور 1391

محمد طاها صحن سقا خانه شهریور 1391

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان محمد سپهر
5 مهر 91 9:37
عزيزم زيارت شما و گل پسري قبول باشه .چقدر صحنه قشنگي بود وقتي ماماني با چهره دخترش و نوه اش مواجه مي شه .براتون مثل هميشه دعاي خير آرزو دارم


خاله زهره نازنین سلام.گل پسر ما خوبه؟ببوسیدش.ممنون که همیشه به یاد مایید.فدای محبتتون


مامان يگانه
8 مهر 91 12:06
زيارت هاتون قبول
عيدتونم مبارك
با افتخار لينكتون كردم
كاش عكس هم ميذاشتين


سلام عزیزم.خوبید؟دخترنازتون خوبه؟ممنون بخاطر توجه و لطفتون.چشم عکس هم میذارم.شماهم با افتخار لینک شدید
مامان صفا
25 مهر 91 20:30
قربون مشدی طاها جونم.. مامان چرا عکستو نذاشته گل پسرم.. وای که چقدر این مامانت خوب می نویسه اشک آدم در میاره, قدر مامان گلتو بدون


ممنون عزیزم.گل دختر ما خوبه؟روی ماهش رو میبوسم.شما به من حقیر لطف دارید.راستی گلم انسان فقط از دوستان خوبش توقع داره. گله ما هم دلیل علاقه است نازنین
بابای علیرضا
20 دی 91 12:51
زیارت قبوا مدتیه ازتون خبرنداشتیم پسری خوبه؟
به ماهم سر بزنین


سلام.خوش آمدید.سپاسگزارم.