محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

مسافری از بهشت

برای زخمهای دلت خاتون

1391/9/29 22:55
نویسنده : محمد طاها
862 بازدید
اشتراک گذاری

غمت تمامی ندارد بانو ....

غمت تمامی ندارد بانو.باید مادر باشی و داغ سینه رباب را بفهمی.

 

این روزها گاه و بیگاه ،اشک را میهمان دیده ام می کند ،غم تشنگی ناز دانه ات خاتون.

 

چه سخت است ،کودکت ،تشنه با لالایی دشنه بخوابد و قتلگاه خوابهای شیرینش دستهای پدر باشد.

 

رباب،بانوی زخم خورده قاموس نامردان:

 

کاش لایق بودم و شانه های شرمنده ام ،لختی میزبان اشکهای غریبانه ات میشد و صدایم ،طنین بغض فرو خورده حنجر زخم خورده مولایم میشد.

 

محمدم:

 

نازدانه مادر ،بودنت برایم تجسم هزاران حس خوب است و یک احساس تلخ.

 

هرگاه تشنه میشوی و سیرابت میکنم ،تشنگی تو برطرف میشود و دل من جرعه جرعه از درد لبریز.

 

عزیز دلم:

 

قصه غریبی است ،قصه عطش و آتش.قصه حنجر و خنجر،نور و تنور .

 

قصه غم انگیزی است غصه تب و تاب ،خرابه و خواب ،زینب و داغ سهمگین رباب.

 

پسرم :

 

امسال هم چون سال گذشته ،دهه نخست ماه محرم را به مسجد دانشگاه شیراز رفتیم و زیر خیمه گاه مولای مظلوممان حسین (علیه السلام) ،با امام عصر هم ندبه شدیم.

 

باز هم به رسم ادب و ارادت ،هرشب صورت نازنینت را به بیرقهای عزا مالیدم وتو چه معصومانه و زیبا ،بوسه را میهمان علم سوگ مولا میکردی.

 

امید همیشه ام این است که لباس نوکری اباعبدالله  و سربازی ولی عصر را برتنت بپوشانم.

 

گل مادر:

 

حسینی بیندیش ،حسینی زندگی کن و شعار و شعور حسین را سرمشق همه لحظه هایت قرار بده عزیز مادر.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ابوالفضل
29 آذر 91 14:28
کاروان میرود و دخترکی جا ماندست

وسط باغ حزان قاصدکی جا ماندست

لخته خون نیست که در چشم کبودش پیداست

سر باباست که در مردمکی جا ماندست

با نگاهی به رخش در دل خود مادر گفت

نکند در کف دستش فدکی جا ماندست

هاتفی داد ندا قامت این قافله را

قدری آهسته ببندد ملکی جا ماندست


سلام عزیزم.خوبی؟پسرم خوبه؟ممنون از شعر زیباتون.زنده باشی نازنینم
مامان سيد محمد سپهر
5 دی 91 10:40
عزيزم من براي همه علايقت وقت مي ذارم ، شما چطور براي بچه تون وقت مي ذارين؟