محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

مسافری از بهشت

شیرینک مادر

1392/6/28 8:41
نویسنده : محمد طاها
785 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم سلام.آمدم تا باز هم گوشه ای از کارهایت را به یادگار بگذارم.باشد که در اینده با خواندنش کودکی زیبایت را مرور کنی

لغت نامه ٢

ابرو=اَبو

بِنداز=مینداس

مرده=مُندِه

یک لحظه=اِلَسه

پلیس=پولیس

بارفیکس=بارکیس

فلفل دلمه ای و لیمو=تُمپویی

سوپ=شوپ

چمن=نَمَن

کفش=کَش

کشمش=کِمِش

آمیرزا=آمیزا

یخچال=گَخال

ارسلان=اَسَلان

جارو=جایو

تمیز=تَمیس

پیچ=پِچ

صبحانه=سوتانه

مسواک=مِگاس

بادمجان=بادِن دون

اتاق=اُقاق

چت=تَت

فرزاد=بَرزاد

شکلات=کُلات

بده=بیدَم

شکست=کِکَست

دایی محمود=دای مَموت

مژده=مُده

دمپایی=تَمپایی

لطفا=شوشا

سوراخ=کوگاخ

دماغ=غَماغ

کبوتر=کَتوبَر

آشغالی=آغالی

ساکت=کاکِت

نکن=کَکُن

ترسیدم=تَسیدم

عاشقتم=عاشقِدم

بچرخیم=بِخَشیم

ممنون=منون

مدادرنگی=میداد گَنگی

 عمو صادق=عمو قاقِق

از نکات جالب کارهایت میتوان به نکات زیر اشاره کرد

بعد از عطسه کردن خودت و دیگران میگویی:اَلَم دولا(الحمدلله)

از زمانی که تو را از شیرگرفتم مرتب راه میروی و میگویی :چی داریم

راستی ١٢مرداد ماه تو را از شیر گرفتم (به وسیله آبلیمو)و چه راحت با این قضیه کنار آمدی.فقط چند روز بعدش کمی لجباز و عصبی شدی که به مرور خوب شد.

١٣مرداد برایت دفتر نقاشی و مداد رنگی خریدم.

١٤مرداد برای اولین بار به ارایشگاه رفتی.تا حالا بابا جون زحمت این کار رو میکشید.

از ٢٠شهریور مستقل شدی و در اتاق خودت خوابیدی.وجالب اینکه این مطلب را شادمانه و به راحتی پذیرفتی.

از ٢٩ مرداد پرسیدن و کنجکاویت بارز شد و مرتبا از ما میپرسی :این چیه.تلاشت در جهت آشنایی با محیط ستودنی است گلم.

دیروز صبح با خاله منا چت کردیم و دختر خاله هستی وسیله هایی را که برای پیش دبستانی خریده بود به تو نشان داد.جالب بود که شب هنگام پیش پدر آمدی و با معصومیتی خاص گفتی :بابا جون کیس هستی جون بخری.ومن با تعجب به تو نگاه کردم و ماجرا را برای پدرت تعریف کردم.جالب بود که کیفی مثل کیف هستی میخواستی.

اینکه مرا ماما جون و پدرت را باباجون خطاب میکنی هم از آن مسائل زیبا و با مزه کارهای توست گلم که گاه تعجب دیگران را بر می انگیزد.

احوالپرسیت هم بسیار زیباست.با زبان شیرین خودت میگویی :خوبی؟سلامتی؟

پشیمانیت بعد از انجام کاری اشتباه اینگونه است که پای من یا پدر را میگیری یا در حالی که گردنت را کج کرده ای مقابلمان می ایستی و معصومانه میگویی:مَذِرت ،قول.یعنی هم عذر خواهی و هم قول که آن کار تکرار نشود.که البته دقایقی بعد قول فراموش میشود و ...

نکته جالب دیگر توجه تو به وقت نماز است.به محض شنیدن صدای اذان ،به سوی ما میدوی و میگویی:اذان،نَماس.حتی اگر تو را به پارک برده باشیم در هنگام بازی با شنیدن صدای اذان این واکنش را نشان میدهی.

وضو گرفتنت هم بسیار زیبا و تماشایی است گل مادر.

٢٦شهریور هم به اتفاق پدر تورا به شهر بازی گاندو واقع در مجتمع تجاری زیتون بردیم و پس از اتمام بازی ،به غرفه نقاشی چهره کودکان رفتیم و روی صورت نازنینت تصویر ببر نقاشی شد.بعد هم از تو عکس گرفتیم.واقعا زیبا شده بودی ببر ناز مامان.خانم نقاش و عکاس هم مدت زیادی تو را در آغوش گرفتند و ذوق کردند و ما منتظر ماندیم تا ذوق و ابراز احساساتشان تمام شود و در حالی که بسیار خسته بودیم به خانه باز گشتیم.

این گوشه ای از کارهای تو بود.هرچند میدانم خیلی از مسائل از قلم افتاده ،ولی سعی میکنم آنچه در خاطر دارم برایت بنگارم عزیزم.

راستی دیروز با هم به مطب دکتر رفتیم و دکتر ادیب حدس زد که مسافر جدیدمان پسر باشد.واینگونه تو صاحب برادری میشوی و از داشتن خواهر محروم.

تا بعد خدانگهدار

 

 

پسندها (1)

نظرات (9)

مامان سيد محمد سپهر
30 شهریور 92 10:20
سلام خانومي پس لغت نامه جلد دومش هم به بازار اومد.....خوشحالم كه اين روزهاي خوش را حس مي كني


سلام عزیزم.خوبی؟سید کوچولوی ما خوبه؟آره دیگه هر دم از این باغ بری میرسد
مهتاب
1 مهر 92 16:40
سلام عزیزم چه عجب بالاخره اومدین مبارکه خانوم از این خبر نی نی دار شدنت جا خوردم ایشالا به سلامتی مواظب خودتو بره تو دلی باش
مهتاب
9 مهر 92 11:17
سلام عزیزم فداش بشم مامانی پسر مارو روز تولد حلما از شیر گرفتی بچم 1 ماهو نیم دیگه وقت داشته شیر بخوره فدای اون حرف زدنش بشم عاشقتمممممممممممم راستی گلم تولدت مبارک ببخشید که دیره بعد از 9 روز بهت تبریک میگم مامانی جونی چند تا عکس از پسر نازمون بذار تا کیف کنیم
مامی امیرحسین(فاطمه)
10 مهر 92 10:20
دوست خوبم با افتخار لینک شدید.همه جوره ارادتمندیم.پسر کوچولوی دومت هم مبارک باشه.ایشالا به سلامتی این دوران بارداری رو با شیطونکت سپری کنی.
مامان سيد محمد سپهر
16 مهر 92 11:17
کاش میشد همیشه کودک بود زندگی شادی و عروسک بود ____________________________ کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود و تفریقی نبود کاش می‌شد باز کوچک می‌شدیم لا اقل یک روز کودک می‌شدیم...با پست جديد منتظ حضور گرمتون هستم
مامان سيد محمد سپهر
20 مهر 92 13:55
سلام عزيزم خوبين...ما منتظر شنيدن دلنوشته هاتون با پسر گلمون هستيم
مهتاب
23 مهر 92 10:22
عزیزم کجاییییییییییییییییییییییییییییییی؟
مامان سيد محمد سپهر
30 مهر 92 10:06
دوست داري بدوني سيد كوچولو امسال روز عيد غدير چي هديه مي ده؟به روزيم
مهتاب
3 آذر 92 1:18
بانو کجایی ؟ حالت خوبه دوباره که غیبتت طولانی شد لااقل بیا یه خبری از حالو احوالتون به ما بدین تا ما خیالمون راحت بشه
محمد طاها
پاسخ
سلام مهتاب جون.خوبی خانم گل؟کوچولو خوبه؟شرمنده به خدا.گرفتاری با این وروجک یک طرف ،و این که نمیشه در حضورحضرت والا از لپ تاپ استفاده کرد از طرف دیگه عامل تنبلی من شده