محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

مسافری از بهشت

موفقيت بزرگ

1392/11/16 13:43
نویسنده : محمد طاها
778 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام به همه دوستان عزیز

دوستان عزیزم سلام.فرصتی پیش آمد تا باز هم بیایم و خاطرات گلم را به یادگار بنگارم. 

خبر جدید اینکه بالاخره در تاریخ 92/10/13 خودت برای رفتن به دستشویی اعلام آمادگی کردی و به اصطلاح خودت ، پی پی داشتی و میخواستی روی لگن بنشیی. 

وچون من از عیدتا همین تاریخ در خانه تو را پوشک نمیکردم و این کار عواقب طاقت فرسایی برایم داشت ، شنیدن این مطلب از زبانت برایم پریدن به اوج آسمان بود.

درست هنگامی که با خودم فکر میکردم حالا حالا ها باید با تو کلنجار بروم ، درست هم زمان با همه هم سالانت ، خیالم را راحت کردی.

در اینترنت خواندم که گذاشتن لگن کودک در فضای خانه و در دید کودک مفید است و همین کار برایم مفید واقع شد.

از این مطلب میگذرم و به ثبت شیرین کاریهایت می پردازم. 

 

از جمله کارهای گل پسر،علاقه وافر به امور خانه داری، من جمله آشپزی و جارو کردن منزل وگردگیری است.

دوست داری هنگام آشپزی بلندت کنم تا بر پخت غذا نظارت کنی.

به جعبه ابزار پدرت هم به طور شگفت آوری علاقه داری و به اصطلاح خودت،دلت برای گوشتی ( پیچ گوشتی )ضعف میرود.

تازگی ها به تابت بسیار علاقه مند شده ای و اوقاتی چند را در آن به سر میبری. 

بسیار بسیار کنجکاوی و سوالات بیشمارت که پاسخهای منطقی را میطلبد، خود انرژی فراوانی میخواهد گل من. 

حتی محتوای فیلمها را بادقت دنبال میکنی و مرتب راجع به شخصیت بازیگرها، کارها و صحبت هايشان ، از ما سوال میکنی. 

البته متاسفانه اکثر برنامه های تلویزیون محتوی حرفهایی است که شایسته ودرست نمی باشد و پسرم سریع آنها را می آموزد و مدتها طول میکشد تا باشگردهای گوناگون آن را از ذهنش پاک کنم.

نتیجه ای که گرفته ام این بوده که تلویزیون حقیقتا تربیت کودک را مخدوش میکند و باید تماشایش را برای گلم محدود کنم.

از جمله کارهای پسرم خواندن بعضی قسمتهای کتاب می می نی است که با شیرین زبانی نفسم ، زیبایی خاصی به خود میگیرد. 

وقتی از دستت عصبانی میشوم و باتو قهر میکنم ، کنارم می آیی، صورت اشکی ات رابه دستها ولباس میکشی ، میبوسی ام و میگویی:

مامان نازی،نازی.شما بزرگی.مامان جون بوسم کن،بغلم کن، من را شرمنده و نادم میکنی. خلاصه اینکه گولمان میزنی وبا اینکه خود میدانیم باز هم لبریز حس عاشقانه تو میشویم گل من. 

تازگی ها بدون دلیل و با دلیل ، زیاد قهرمیکنی .لبهایت راغنچه میکنی به گوشه ای میروی و میگویی:

اصلا حوصله ندارم. هیچ کس و دوس ندارم.

و با این کار طلب میکنی که بیاییم و از عالیجناب دلجویی نموده و طلب بخشش بنماییم. 

تقریبا 7 ماهی میشود که چند شکل هندسی را کاملا میشناسی و بهرچه به دستت میرسد شکلی شبیه آنها درست میکنی.

مثلث(به قول خودت ملثث)، دایره، ذوزنقه، شش ضلعی، مربع، مستطیل، بیضی، شکلهایی هستند که کاملا میشناسی. 

اکثرا پاهایت را درحالت ایستاده باز میکنی و میگویی : مامان جون ملثث درست کردم.

بسیار عاطفی ومهربانی و با همه انس میگیری. ابراز علاقه میکنی باگفتن این حرف که خیلی دوست دارم،و این گونه خود را در دلها جامیکنی. 

رنگ سبز،قرمز، آبی، و زرد وصورتی و نارنجی رامیشناسی. هرچند هر از گاهی آنها را اشتباه میگویی تا عکس العمل مارا محک بزنی. 

از جمله لغاتی که به کار میبری و ماراسرشار از خنده و شور میکنی عبارت است از:

تصادف:تدافص     موتور سیکلت:موتور سکلت    آقا گرگه:آقا شرگه    

پشتک زدن:کشتک زدن       کشک: تشک    حوصله ندارم:اوصله ندارم     تولدم مبارک: تللکم ملابک         خاطریان:خاطی آن      وقت تون به خیر: وقتون به خیر  

و در هنگام دادن چیزی به دیگران میگویی:بسرمایید خدمت شما( که منظور همان بفرمایید است ).

 

تازگی ها هم یاد گرفته ای و مرتب به من و پدر میگویی:

دردت به جونم،نفسم، الهی دورت بگردم، عاشقتم، خوشگلکم، همه کس من،عزیزکم. 

البته این اصطلاحات را از خودمان یاد گرفته ای و به خودمان تحویل میدهی.به قول خودت ، وقتی که ما میخواهیم سرت کلاه بگذاریم و دستمان را میخوانی و میگویی: کلکی مامان، کلکی بابا، اینجا هم خودت کلکی و با این حرفها حسابی سرمان شیره میمالی. 

راستی آنروز پدر داشت اسامی امام ها را یادت میداد، تاامام سوم را گفت و بعد از شما پرسید که پسرم امام اول؟ و پاسخت مارا از خنده سرشار کرد که: امام اول :داداشی. 

از آنجا که میدانی اسم برادر در راهت را علی گذاشته ایم،هرچه تلاش میکنیم که بگویی امام اول علی ، فقط میگویی داداش. 

این گوشه ای ازکارهای توبود گل مادر.فدای تک تک نفسهایت

پسندها (1)

نظرات (2)

مهتاب
19 بهمن 92 13:14
عزیزدلم شانسی با کلی ناامیدی به وبلاگتون سرزدم اما با دیدن یه پست جدید جا خوردم مامانی خوبی نی نی تو راهی ما خوبه طاها ناز نازی خوبه ایشالا. راستی به سلامتی در ماه چندم به سر میبری ؟ تو رو خدا عکس پسرمونم بذار بابا دلمون براش تنگ شده
مامان سيد محمد سپهر
28 بهمن 92 14:58
تبريك مي گم اين موفقيت بزرگ را