تولد نامه با تاخیر بسیار طولانی
تولدت مبارک گل مادر و شرمنده از تاخیری نسبتا طولانی
نفس مادر ،عزیز دلم ،پس از تاخیری دو ماهه ،آمده ام تا باز از تو بنویسم.آمده ام تا بگویم که رنگین کمان وجودت چگونه آسمان بی رنگم را نقاشی کرد.
میخواهم به یادگار بگذارم تا بدانی به راستی عشق معجزه ای از جانب خداوند است و مادرشدن لطف بزرگی است که هر کس را شامل شود ،به راستی توان سپاسش به درگاه خداوند نیست.
خلاصه من،عصاره همه آنچه از هستی میخواستم ،پسر زیبای من:
امسال هم چون سال گذشته ،من و پدر برایت جشنی کوچک اما سرشار از مهر گرفتیم.و تو چون همیشه خورشید جمع کوچکمان بودی.
پنج شنبه شب ،اتاق پذیرایی را برایت تزئین کردیم.کیک ،میوه ،شیرینی و سایر مخلفات را مهیا کرده ودر محفل سه نفره مان ،دو ساله شدن تو را جشن گرفتیم.
امسال دوستان مامان (خاله فردوس و خاله زهره)در جمع ما نبودند.حال مساعدی هم نداشتی و سرماخوردگی حسابی بد اخلاقت کرده بود ،به گونه ای که نتوانستیم درست و حسابی از تو فیلم و عکس بگیریم.
با این حال پدر مجدانه تلاش کرد و چند عکس به یادگار از تو گرفت که انشاالله به زودی در وبلاگت میگذاریم.
به هر حال دومین سال تولدت نیز گذشت وچه زود پیش چشمانمان قد کشیدی و بزرگ شدی.
حالا کامل و زیبا صحبت میکنی و با گویش خاص خودت کلمات را در عمق جانمان مینشانی.حرکات و فهم تو از مسائل پیرامونت ،اکثرا ما را شگفت زده میکند.
مهربانی هایت که در قالب کلمات عاشقانه نثار من و پدر میکنی ،بی نیر است.
خدا میداند هرگاه که به ما میگویی:عاشقتم و واقعا دوست دارم ،چه حالی میشویم.
معذرت خواهی هایت دیدنی است وقتی با انگشتان جمع شده دست راستت ،کف دست چپت میزنی و میگویی:چند بار بگم دوباره معذرت میخواستم.
دایره کلمات و جملاتت آنقدر وسیع است که در حال حاضر همه را در ذهن ندارم.
سعی میکنم همه را با دقت یادداشت کنم و در اینجا برایت به یادگار بگذارم.البه اگر بگذاری و کمی به من فرصت دهی.
این روز ها با توجه به وضعیتم ،و از طرفی انرژی فوق العاده تو و سایر کارهای منزل،حقیقتا فرصتی برایم نمی ماند.
ولی سعی میکنم زود به زود به خانه خاطرات طلایی تو بیایم.
فدای پسرم و به امید سرافرازی و بهروزیت