کاش با شما کودکی کنم
سلام دوستان عزیزم
دیرگاهی است که اینجا نیامده ام و کلبه سوت و کور دست نوشته ها را غبار روبی نکرده ام.
هرچند عذری تکراری است ولی واقعا گرفتاری مجالی باقی نمیگذارد.
علی کوچک ما خیال مدارا ندارد و همچنان نق نقو و بهانه گیر است واین سیر مدام و شیوه نا تمام گاه مرا در هم میشکند.
از خدا میخواهم صبرم را افزون کند.
در این مدت اتفاقات زیادی رخ داده که تا حد ممکن و جایی که حافظه یاری کند می نگارم.
مهمترین مساله پیش آمده ، تصمیم من برای به مهد رفتن پسر نازنينم محمد طاها بود ، تا هم او در فضایی کودکانه اوقاتی را سپری کند و هم من نیروی بیشتری را روی علی متمرکز کنم.
روز 29 تیر 1394 پسر گلم برای اولین بار از من دور شد و به مهد رفت.
مهد کودک پدیده که بالاتر از خیابان منوچهری و نرسیده به پارامونت قرار داشت.
پسرم به همراه پدر مهربانش ، کیف بر دوش نهاده عازم مهد شد.
دو روز نخست خوب بود و راضی ولی از روز سوم اعلام کرد که دوست ندارد به مهد برود و آنجا او را دعوا میکنند.
ما هم پیگیر شدیم و مربی مربوطه به کل منکر شد و اعلام کرد که بچه خیالبافی کرده.
دوباره پسرم را با اینکه مطمئن بودم حقیقت را میگوید و ابدا اهل خیالبافی نیست ، روانه مهد کردم.
چند روز بعد باز روز از نو و روزی از نو.
در همین گیر و دار ، خواهر از جان عزیز ترم به همراه خانواده همسرش به شیراز آمدند ( هفته گذشته )و خواهر شوهر خواهرم که 8 سال سابقه مربی گری مهد را داشت ، تلنگری به من زد که واقعا سپاسگذارش هستم و من تازه به دلیل و علت پرخاشگر شدن پسرم پی بردم.
حسنای عزیز نکته ای را برایم بیان کرد که بسیار جالب توجه است وآن این بود که خودت مربی کودکت باش و با او بچگی کن.
این حرف چونان فریادی مرا از خواب بیدار کرد.
و یاد حدیث پیامبر عزیز که همین مضمون را دارد افتادم.
خلاصه اینکه همان شب بعد از بحثی طولانی که تا اذان صبح به طول انجامید ، تصمیم گرفتم که دیگر پسرم را به مهد نفرستم . در عوض خودم هم بازی هر دویشان شوم.
حسنا جان هم قول داد که جدیدترین کتابها و وسایل کمک آموزشی و شیوه های بازی با کودکان را از طریق شبکه های اجتماعی برایم ارسال کند.
این خلاصه ای ازماجرای مهد رفتن پسرم بود.
از آن روز که در کنارم مانده و خودم هم بازیش شده ام دوباره صبور و مهربان شده و من خدا را شکر میکنم که به اشتباهم ادامه ندادم.
در فرصت های بعد باز برایتان از تجربه های کسب شده می نویسم.
تا دیداری دوباره خدا یاورتان