طاها 26
سلام به همه نی نی ها
دیروز که بیست و ششمین روز تولدم بود فاطمه خانوم که خیلی مهربون ...
دیروز که بیست وششمین روز تولدم بود فاطمه خانوم که خیلی مهربونه اومد به دیدنم .فاطمه خانوم دوست مامانی وقتی که بابای برا ی مراسم ختم زن عموش رفت کرمانشاه چهار شب فاطمه خانوم پیش ما میومد. صبح که میشد آقای مروت شوهرش با موتور میومد دنبالش .آقای مروت بنده خدا حالا پاش توی گچه چون یه خورده شیطونی کرده . اما شب من یه خورده البته یه کمی بیشتر حالم بد بود هر چقدر هم گفتم کسی متوجه نشد .اره همون قضیه مشکل بزرگترا با زبان ما نی نی ها که یادش نمی گیرن .مامانی هم که حسابی خوابش می امد چون روزش همش در حال شیردادن به من و شستن بود وقت نکرده بود بخوابه . مامانی هم به خواب یه خورده حساسه . خلاصه مامان فرنگیس تا ساعت 3:30 صبح بیدار بود . طفلی مامان بزرگ خودش چهار تا پسر بزرگ کرده حالا نوبت منه . آره من عمه ندارم . گناه دارم نه؟ .