محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

مسافری از بهشت

باران

1390/7/27 11:07
نویسنده : محمد طاها
1,752 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه نی نی ها

دیروز عصر فردوس خانوم ، آره همون همسایمون که تا منو میدید دست و پامو

دیروز عصر فردوس خانوم ، آره همون همسایمون که تا منو میدید دست و پامو می بست (قنداق) با نوه اش که اسمش باران اومدن خونه ما باران حدود دوسالشه و همش می پرسید چی شد؟ چوچا لفت (کجا رفت ) ؟ چی بود . فکر کنم این یک ساعتی که خونه ما بود صد مرتبه ای اینارو از بابایی پرسید موقع دیدن پلنگ صولتی . بابایی خواست از باران عکس بگیره که توی وبلاگ بزاره مامان بزرگ باران منو بغل کرد که کنار باران بنشونه منو با تشکم بلند کرد روی مبل تکیه داد به دسته مبل مامانی که از آشپزخونه اومد تا منو تو این حالت دید یه داد زد وااااااااااای نیفته فردوس خانوم .  آره مامانی هرکه که منو بغل کنه فکر میکنه حالاست که بیفتم زودی سفارش میکنه که مواظب باشین . فردوس خانوم زحمت کشیده بود یه بلوز برام بافته بود میگفت دو روزه بافتم دستش درد نکنه . این اولین لباس کاموایی منه . دیشب پیش بابایی خوابیدم  خیلی آروم بودم اصلا گریه نکردم . فقط ساعت 3:30 گشنم شد بیدار شدم . پسر خوبی هستم نه؟90/7/27

هدیه فردوس خانوم

تکیه دادن من در 27 روز

باران

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)