محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

مسافری از بهشت

دکتر

سلام به همه نی نی ها امروز صبح با مامان فرنگیس (مامان بزرگ) رفتم درمانگاه امام علی که آزمایش بدم تا ببینن سطح بیلی روبین در خونم چقدره این روزا شدم مثل سیبل دارت یه دارت کوبید کف پاشنه پای راستم با دوتا میله کوچلو ازم خون گرفت .گریه ؟ خیلی کم . نیم ساعت طول کشید تا جوابشو دادن . 12 بود . گفتن یه کمی بالاست .به خاطر همی عصر ساعت 6 با مامان فرنگیس وبابای رفتم درمانگاه امام رضا فلکه نمازی دکتر هادی برام نوبت گرفت دوست بابایی آخه مدیر درمانگاهست . تاساعت 8 نوبتمون نشد تلویزیون داشت مسابقه والیبال ایران وکره را پخش میکرد ایران 3-1 برد . دوست بابایی هم اونجا بود آقای ایزدی دختر کوچلوشونو اورده بودن یک ماهشه اسمش ریحانه بود . بعدش رفتیم توی اطاق ...
6 مهر 1390

سکسکه

سلام به همه نی نی ها امروز صبح همراه بابایی ومامان بزرگ رفتیم درمانگاه امام علی برای بهداشتی شدنم نه اینکه تمیزم کنن من مثل گل میمونم رفتم پرونده بهداشت تشکیل بدم . وزن و دور سرم را اندازه گرفت وگفت 10 روز دیگه با مامانت بیا گفتم باشه .عصر هم جواب آزمایش غربالگریمو گرفتم که گفتن نتیجش خوبه خدارو شکر. این روزا خیلی سکسکه میکنم طوری که شکمم با یک موج مکزیکی با قدرت چند ریشتر تا زیر گلوم میاد .بابایی میگه شکمش مثل غورباقه شده فکر میکنه من زبان اونارو نمی فهمم اما این برعکسه ... خدا حافظ 
5 مهر 1390

حمام

سلام من امروز صبح بعد از پنج روز اولین باره که حمام رفتم  آخه میدونی یکی میگه برو یکی میگه نرو آره همون دعوی قدیم وجدید ، قدیم اینطوری بود جدیدا اینطوری شده  خلاصه ما موفق شدیم بریم حمام چقدر هم کیف داد و خوش گذشت نه اذیت شدم نه گریه کردم یکی از مامان بزرگا منو شست یکی هم لباس تنم کرد. بعدشم کلی خوابیدم .راستی امروز قبل ازاینیکه بابای بیاد یواشکی بهم شیرخشت وترنجبین دادن ، نسخشو از قبل فردوس خانوم پیچیده بود اخه بابای میگه چون فعلا آغوز میخورم چیز دیگه ای نخورم .اره بازم توی این دعوی قدیم برنده شد میدونید چرا چون ته دل مامانیو خالی میکنن و بابای تنها میمونه .. اینم عکس بعد از حمام         ...
4 مهر 1390

دارت

سلام امروز ساعت ٨ با مامان بزرگ و بابایی رفتم دانشکده پیراپزشکی برای غربالگری رو یه تخت منو خابوندن وبایک سوزن به کف پام کوبیدن وپنج قطره خون گرفت وگذاشت روی یه نوار کاغذی برای تشخیص کم کاری تیروئید،پی.کی.یو،گالاکتومی وفاویسم من که نمی دونم اینا چین . بعدش رفتم بیمارستان شوشتری که واکسن بزنم خیلی شلوغ بود یه خانومه تنهایی اونجا کار می کرد که مجبور هم پذیرش کنه هم نوبت بده هم واکسن بزنه برا همین مثل دارت تند تند واکسن به بازو و رون نی نی ها می زد ، دوتاشم به من خورد یکی به بازوی چپم ویک برون چپم که بابای رفت اعتراض کرد اما کسی گوش نداد به خاطر همین مام برگشتیم خونه. راستی خیلی کم گریه کردم.چون میگفتند این مرده ،جوگیر شدم.خداحافظ. ...
3 مهر 1390

واکسن

سلام  من قرار فردا با بابایی و مامان فرنگیس بریم برای غربالگری و واکسن زدن نمی دانم اینا یعنی چه وچه کار باید بکنم اما از حرف مامان با مامان بزرگا فهمیدم درد داره مثل همون سیمو سرم که بهم زدن برای شوخی که کردم . این سری دیگه شوخی نکردم اما چرا باید دردم بیاد ،نمی دونم.  اینام زبون منو متوجه نمیشن که ازشون بپرسم .پس چاره ای جز رفتن ندارم .وقتی برگشتم براتون تعریف میکنم چی شد و چی بود .اینم عکسای امروزم.روز سومم. ...
2 مهر 1390

روز تولد

سلام امروز چهارشنبه ٣٠/٦/١٣٩٠ بامامان بزرگام (مامان فرشته ومامان فرنگیس)ومامانی وبابایی ساعت ٦صبح رفتیم بیمارستان راستی مامان فرشته از بس حول شده بود عینکشو یادش رفت تو ماشین یادش اومد عینک نداره . من ساعت ١١ صبح به دنیا اومدم. تولدم مبارک .همه بهمون زنگ زدن وتبریک گفتن ودعا کردن من پسر خوبی باشم .من امشبو بیمارستان میمونم وفردا میرم خونمون.تا حالش پسر خوبی بودم نه خرابکاری کرم نه گریه .راستی مهربون صبح زود اومد بیمارستان و عصرم با زهرا خانوم دخترشون اومدن دیدنم.(مهربون دوست مامانیه که اسمش خانوم سبحانیه)شب تا ساعت ٩ مامان فرنگیس پیشم موند وبعدش مامان فرشته اومد پیشم .اینم عکسای ٣ساعت بعد از تولدم که میزارم نگاشون کنید .تا فردا که برمیگردم خ...
30 شهريور 1390

کمتر از یک روز تا تولد

سلام  اسمم محمد طاهاست قراره فردا چهارشنبه ٣٠/٦/١٣٩٠ به دنیای جدید پا بزارم .نمی دونم این دنیا مثل دنیای قبلیم قشنگه یا نه؟ اینجا یه صدای تپش مدام بهم می گفت که تنها نیستی . ٩ماه همراه همیشگی مامان بودم . دنیام خیلی تاریک اما از محبت سرشار بود . خدایا ممنون که بهم زندگی بخشیدی .  
30 شهريور 1390