محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

مسافری از بهشت

حکایت این روزهای ما

سلام و صد سلام دوستای خوبم. ما اومدیم بازم سلام. تصمیم گرفتم تا اونجا که ممکنه زود به کلبه مجازی پسرم سر بزنم. امیدوارم مثل گذشته یار و همراهم باشید.  القصه:دیروز سه شنبه سوم آبان ماه، تصمیم گرفتم صبح با پسرها به پارک انقلاب بریم.  چون از شب قبل خونه رو کاملا مرتب کرده بودم و کار خاصی نداشتم، با خیالی آسوده روانه پارک شدیم.  هوا واقعا عالی بود. به محض ورود ، محمد تعداد زیادی سنگ ریز و درشت برداشت و جیبهای کالسکه رو از اونا پرکرد.  مثل اکثر بچه ها علاقه وافری به خاک و سنگ داره ، من هم اصلا مانعش نمیشم و هرچی دلش میخواد با اونا بازی میکنه.  الغرض:ما تحت امر و مطیع شازده پسر شدیم. کمی که جلو رفتیم ، از من خوا...
4 آبان 1393

ماجراهای من و پسرها

سلام به پسر های خوبم . با همه خستگی ها باز هم اومدم تا از شما بنویسم. سلام به گل پسرای خوبم. بعد از مدتها دوباره فرصتی پیش اومد تا بیام و دلنوشته هام و اینجا به یادگار بذارم. از کجا شروع کنم نميدونم. آخه مدتهاست چیزی ننوشتم و توی این مدت اتفاقات زیادی افتاده.  بعد از تولد علی ، به خاطر شرایط روحی و جسمی خودم ، و احساس ضعف شدید و آرامش خاطرم که تا حد زیادی مختل شده بود، روزهای سختی رو گذروندم.  روزهایی که یادآوری بعضی از لحظاتش هنوز هم آزارم میده. بگذریم علی کوچک ما دنیا اومد. وحالا من مادر دو فرزند بودم. مادری که باید عشقش را تقسیم بر دو میکرد.  محمد طاهای من کوچکتر از آن بود که بشود شرایط را برایش توضیح داد.چگونه م...
2 آبان 1393

پسری از جنس ماه

پس از 9 ماه انتظار، پسرم علی در تاریخ 24 اسفند 92، دربیمارستان شهر ، به دنیا آمد.  عزیز دلم، آمدی و من تو را ناف بریده خورشيد کردم تا همیشه با نور و روشنی قرین باشی.   وزنت هنگام تولد،3/300، قدت 52سانتی متر ودور سرت 34سانتی متر بود. جراح هم خانم دکتر فریده عسکری بود. توراعلی نامیدیم، به امید آنکه در زندگی به پیشوا و مقتدای همه خوبیها و جوانمردی های عالم تمسک جویی و قدرشناس نام زیبا و ملکوتیت باشی.  روز29 بهمن مامان فرنگیس ( مامان بابا )پیش ما آمد. مامان فرشته ( مامان خودم )ومسیحا، خواهر زاده گلم ، 22 اسفند ماه و خاله مژده روز 24 اسفند ساعت 4 صبح به شیراز آمدند.ساعت 7 صبح به بیمارستان رفتیم و پسرم حدوداً ساعت ده و نیم به...
10 خرداد 1393

موفقيت بزرگ

سلام و صد سلام به همه دوستان عزیز دوستان عزیزم سلام.فرصتی پیش آمد تا باز هم بیایم و خاطرات گلم را به یادگار بنگارم.  خبر جدید اینکه بالاخره در تاریخ 92/10/13 خودت برای رفتن به دستشویی اعلام آمادگی کردی و به اصطلاح خودت ، پی پی داشتی و میخواستی روی لگن بنشیی.  وچون من از عیدتا همین تاریخ در خانه تو را پوشک نمیکردم و این کار عواقب طاقت فرسایی برایم داشت ، شنیدن این مطلب از زبانت برایم پریدن به اوج آسمان بود. درست هنگامی که با خودم فکر میکردم حالا حالا ها باید با تو کلنجار بروم ، درست هم زمان با همه هم سالانت ، خیالم را راحت کردی. در اینترنت خواندم که گذاشتن لگن کودک در فضای خانه و در دید کودک مفید است و همین کار برایم مفید...
16 بهمن 1392

تولد نامه با تاخیر بسیار طولانی

تولدت مبارک گل مادر و شرمنده از تاخیری نسبتا طولانی نفس مادر ،عزیز دلم ،پس از تاخیری دو ماهه ،آمده ام تا باز از تو بنویسم.آمده ام تا بگویم که رنگین کمان وجودت چگونه آسمان بی رنگم را نقاشی کرد. میخواهم به یادگار بگذارم تا بدانی به راستی عشق معجزه ای از جانب خداوند است و مادرشدن لطف بزرگی است که هر کس را شامل شود ،به راستی توان سپاسش به درگاه خداوند نیست. خلاصه من،عصاره همه آنچه از هستی میخواستم ،پسر زیبای من: امسال هم چون سال گذشته ،من و پدر برایت جشنی کوچک اما سرشار از مهر گرفتیم.و تو چون همیشه خورشید جمع کوچکمان بودی. پنج شنبه شب ،اتاق پذیرایی را برایت تزئین کردیم.کیک ،میوه ،شیرینی و سایر مخلفات را مهیا کرده ودر محفل سه نف...
13 آذر 1392

شیرینک مادر

پسرم سلام.آمدم تا باز هم گوشه ای از کارهایت را به یادگار بگذارم.باشد که در اینده با خواندنش کودکی زیبایت را مرور کنی لغت نامه ٢ ابرو=اَبو بِنداز=مینداس مرده=مُندِه یک لحظه=اِلَسه پلیس=پولیس بارفیکس=بارکیس فلفل دلمه ای و لیمو=تُمپویی سوپ=شوپ چمن=نَمَن کفش=کَش کشمش=کِمِش آمیرزا=آمیزا یخچال=گَخال ارسلان=اَسَلان جارو=جایو تمیز=تَمیس پیچ=پِچ صبحانه=سوتانه مسواک=مِگاس بادمجان=بادِن دون اتاق=اُقاق چت=تَت فرزاد=بَرزاد شکلات=کُلات بده=بیدَم شکست=کِکَست دایی محمود=دای مَموت مژده=...
28 شهريور 1392

پس از غیبتی طولانی،باز هم سلام

پسر نازنینم و دوستان خوبش سلام پس از غیبتی طولانی ،باز هم به کلبه خاطراتت آمدم گل زیبای مادر. در این مدت اتفاقات گوناگونی رخ داده ،که بعدا مفصل به آن میپردازم.دلم میخواهد در این مجال پیش آمده از تو بنویسم و همه شیرین کاریها و شیرین زبانی هایت. پسرم: آنقدر حرفهای گفتنی دارم که در انتخاب آنها سر در گم میشوم. از مهربانی هایت،از درک بسیار بالایی تونسبت به مسائل پیرامونت،از لوس شدنها ،عصبانیت، شعر خواندن ،هیجانت در هنگام تماشای تبلیغات تلوزیون و .... فعلا فقط به پاره ای از لغات و واژه هایی که تو به کار میبری میپردازم زیرا به دلیل وسعت آنها بیم آن دارم که در پس مشغله های روزانه به فراموشی سپرده شوند.   لغت نامه گل پسرم ...
4 مرداد 1392