محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

مسافری از بهشت

بی بهانه برای بهانه زندگیم

شبیه معجزه،مثل خورشید،زلال چون باران،آمدی. شبیه معجزه،مثل خورشید،زلال چون باران،آمدی. از آسمان ،از همسایگی خوشه پروین و کلبه فرشته. آمدی از بهشت،با آیه های لبخند. وه چه آمدنی نازنین پسرم. مبهوت همهمه مبهم وجودت،دلم سرشار از ترنم شاعرانه مادری شد و اینگونه مادر شدم. آمدنت بهانه ای بود تا خداوند بهشت را سنگ فرش قدمهایم کند و ارج نهد همه عشق مادرانه ام را. پس سپاس نازنین پسرم که مرا شایسته نگاه مهربان خداوندی ساختی.سپاس که با وجودت بهشت را میهمان سرنوشتم کردی و مرا مادر کردی. آمدم که بنویسم برای دوست داشتنت بهانه نمیخواهم.دوستت دارم بی بهانه ،بی دلیل. و این فقط هنر مادر است . واما برای دوست داشتن مادر ،فرزند هزاران دلیل دار...
3 خرداد 1391

این روزها

عزیز دلم باز هم آمدم تا برایت بنویسم به یادگار ،بادلی آکنده از عشق عزیز دلم باز هم آمدم تا برایت بنویسم به یادگار،بادلی آکنده از عشق.آمدم تا همه حس خوب مادری ام را برایت شعر کنم و لالایی هایم را از عاشقانه هایمان زمزمه کنم. زیبای من: این روزها طراوت بی مثال شیراز و بوی مسحور کننده بهار نارنج طبع را جلا میبخشد و دل را صفا.هوا مسیحا دم است و روح مرده را جان میبخشد و روان پژمرده را شفا. تو هم هر روز تازه تر میشوی و دل میبری از پدر و مادر گل زیبای من.چند روزی است که یاد گرفته ای برای آنکه در اغوش بگیریمت ،دستهایت را باز کنی و معصومانه با واژه هایی که فقط خودت معنا یشان را میدانی ،تقاضا میکنی تا بلندت کنیم. به طور حیرت انگیز...
11 ارديبهشت 1391

مامان فرشته

سلام به همه نی نی ها میلاد امام رضا(ع) مبارک . خیلی دلم میخواد برم پابوس آقا اما هنوزکوچولو هستم . بابای قول داده اگه بشه بعد از چهلمین روز تولدم منو ببره .اخه هنوز 18 روزمه .امشب ساعت 8 همگی رفتیم فرودگاه بدرقه مامان فرشته که برگرده مشهد خونشون . مامان فرشته 7ساعت قبل از تولدم30/6/1390 اومد شیراز و تا حالا پیشمون موند اما امشب ساعت 9:15رفت مشهد .بابت همه زحمتاتتون ممنونم مامان فرشته. حالا دیگه فقط یکی از مامان بزرگا پیشمه ( مامان فرنگیس) . موقع رفتن لباس ملوانی پوشیده بودم تو راه بابی گفت مگه میخوان باکشتی برن که این لباسو پوشیده تازشم یه لنگ جورابم گم شد موقع اومدن بعد گشتیم پیداش کردیم اما خیلی کثیف شده بود زیر پای ادم بزرگا فکر نک...
9 اسفند 1390

دختر خاله

سلام به همه نی نی ها امروز صبح با خاله و دختر خاله هستی چت کردم اونا اهواز زندگی می کنن ما شیراز دختر خاله حالا دو سال و شش ماهشه .منو تابا صدا می کنه .هنوز اسممو یاد نگرفته اما کلی به مامانی سفارش کرده که منو اذیت نکنه!!! .   ...
9 اسفند 1390

شوخی

سلام دیشب یه خورده کوچولو خواستم شوخی با بابایی ومامانی کنم.ماجرا اینجوری بود که تصمیم گرفتم هرچه شیر خوردمو  بایه خورده از مایعاتی که از اون دنیا با خودم اورده بودم قاطی کنم و پسشون بدم (قی کردم )بعدش به دردسر افتادم شب ساعت یک مامان زنک زد به بابا که طا ها حالش خرابه بیا.وبابا زودی اومد بیمارستان . اما قبلش منو بردن توی یه اطاق به اسم مراقبت های ویژه روی یه تخت کوچلو وپرستارا بدون توجه به جثه کوچولوم شروع کردن به وصل کردن یکسری سیم و سرم ودستگاه هرچه داد زدم که هیچیم نی فقط خواستم شوخی کنم کسی صدامو نمیشنید اما فکر کنم که این آدم بزرگا اصلا زبان مارو نمی فهمن خلاصه کلی مارو اذیت کردن تامن باشم دیگه با کسایی که زبون منو نمی فهمن شوخی...
2 اسفند 1390