محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

مسافری از بهشت

شهادت امام محمد باقر(ع)

سلام به همه نی نی ها شهادت امام محمد باقر (ع) را به همه نی نی ها تسلیت میگم امشب با مامان بزرگ و مامانی و بابایی ... شهادت امام محمد باقر (ع) را به همه نی نی ها تسلیت میگم امشب با مامان بزرگ و مامانی و بابایی رفتیم شاهچراغ موقع رفتن یه ماشین اومدسوارمون کرد ولی کرایه نگرفت گفت به خاطر این کوچولو رسوندمتون . من دیگه کوچولو نیستم مردی شدم  آخه ٤٣ روزمه!! موقع رفت و برگشت همش خواب بودم این روزا یه خورده کم خواب شدم . چون تند تند شیر میخورم نفخ میکنم . تا میخوابم زودی بیدار میشم . صبح ها از ساعت ٦ تا ٩ یه خورده سرو صدا میکنم و مزاحم خواب همه میشم .اینم عکسهای این روزام . ...
13 آبان 1390

شهادت امام جواد( ع)

سلام به همه نی نی ها شهادت امام جواد (ع)را به همه نی نی ها  تسلیت میگم . امشب رفتیم ...   شهادت امام جواد (ع)را به همه نی نی ها  تسلیت میگم . امشب رفتیم  مسجد دانشگاه   آخه مراسم شهادت امام جواد (ع) بود . مداحم حاج مهدی منصوری بود. صدای بلندگو ها خیلی بالا بود خیلیا اذیت شدن . اما من همش ساکت بودم . این اولین باری بود که مسجد رفتم و اولین مراسمی که شرکت کردم . انشاالله که همیشه توفیق داشته باشم تو این مراسمها شرکت کنم . ...
5 آبان 1390

یک ماهگی

سلام به همه نی نی ها انگار همین دیروز بود به دنیا اومدم چقدر زود میگذره   انگار همین دیروز بود به دنیا اومدم چقدر زود میگذره . دو روزیش با مامان بزرگ و مامانی رفتم بهداشت برا ی دیدن من  همه برا دیدن من میان خونمون اما این بهداشتیه نه !!! من باید برم . خلاصه قد و وزن و دور سرم را اندازه گرفت . دور سرم را که اشتباه اندازه گرفته بود بقیه رو خدا میدونه. دیگه چک نکردم .  بعد از ظهر هم رفتیم پیش دکتر که نتیجه عمل  ...(بوق) ببینه ،دید گفت خیلی خوبه هیچ مشکلی نداره ،اره دیگه کسی نمیگه ماست من ترشه . خلاصه این یک ماه گذشت منم که همش یا خواب بودم یا شیر خوردم . موقع شیر خوردن همه بهم می خندن چون خیلی تند تند و با...
2 آبان 1390

باران

سلام به همه نی نی ها دیروز عصر فردوس خانوم ، آره همون همسایمون که تا منو میدید دست و پامو دیروز عصر فردوس خانوم ، آره همون همسایمون که تا منو میدید دست و پامو می بست (قنداق) با نوه اش که اسمش باران اومدن خونه ما باران حدود دوسالشه و همش می پرسید چی شد؟ چوچا لفت (کجا رفت ) ؟ چی بود . فکر کنم این یک ساعتی که خونه ما بود صد مرتبه ای اینارو از بابایی پرسید موقع دیدن پلنگ صولتی . بابایی خواست از باران عکس بگیره که توی وبلاگ بزاره مامان بزرگ باران منو بغل کرد که کنار باران بنشونه منو با تشکم بلند کرد روی مبل تکیه داد به دسته مبل مامانی که از آشپزخونه اومد تا منو تو این حالت دید یه داد زد وااااااااااای نیفته فردوس خانوم .  آره مامان...
27 مهر 1390

طاها 26

سلام به همه نی نی ها دیروز که بیست و ششمین روز تولدم بود فاطمه خانوم که خیلی مهربون ... دیروز که بیست وششمین روز تولدم بود فاطمه خانوم که خیلی مهربونه اومد به دیدنم .فاطمه خانوم دوست مامانی وقتی که بابای برا ی مراسم ختم زن عموش رفت کرمانشاه چهار شب فاطمه خانوم پیش ما میومد. صبح که میشد آقای مروت شوهرش با موتور میومد دنبالش .آقای مروت بنده خدا حالا پاش توی گچه چون یه خورده شیطونی کرده . اما شب من یه خورده البته یه کمی بیشتر حالم بد بود هر چقدر هم گفتم کسی متوجه نشد .اره همون قضیه مشکل بزرگترا با زبان ما نی نی ها که یادش نمی گیرن .مامانی هم که حسابی خوابش می امد چون روزش همش در حال شیردادن به من  و شستن بود وقت نکرده بود بخوابه . م...
27 مهر 1390

شاهچراغ

سلام به همه نی نی ها امروز بیست و پنجمین روز تولدم بود عصربا مامان فرنگیس و مامانی و بابایی رفتیم ... امروز بیست و پنجمین روز تولدم بود عصر با مامان فرنگیس ومامانی وبابایی رفتیم زیارت سید میر احمد وسید میر محمد که هردو برادر امام رضا(ع) هستن .ساعت 6عصر رسیدیم حرم موقع نماز بود مامان فرنگیس و بابایی رفتن نماز مامانی پیش من موند تا بابایی اومد بعد مامانی رفت زیارت . اونجا برا همه نی نی ها دعا کردم که همیشه سالم و خوب باشن .این اولین جایی بود که بعد از تولدم رفتم غیر دکتر رفتن .خیلی خوب بود من همش ساکت و آروم بودم. ...
24 مهر 1390

بعد از عمل ...(بوق)

سلام به همه نی نی ها امروز بیست و چهارمین روز تولدم . دو روزه عمل ...(بوق) انجام دادم . امروز بیست و چارمین روز تولدم . دو روزه عمل ...(بوق) انجام دادم . وضعیتم خوبه یه خورده همچی بگی و نگی ساعت خوابم بهم ریخته ، مصرف پوشکم زیاد شده ، شکمم صدا های عجیبی میده ، حرکات کششی زیاد انجام میدم ، توی خواب  آه وناله میکنم مامانی وبابایی هم همش بهم میگن  خسته نباشی چکار کردی این همه خسته شدی . این روزا همه بهم لطف دارن و احوالمو میگیرن عمو صادق (بهم میگه تا تا ) عمو فرشید ،زن عمو ها همه میگن کی میاری ببینیمش .مامان فرشته هم خیلی دلش برام تنگ شده . امروز ظهر نذاشتم مامان فرنگیس بخوابه حالا خوابیده . مامانی هم کلی خوابش میاد آخه امروز یا...
23 مهر 1390