محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

مسافری از بهشت

موفقيت بزرگ

سلام و صد سلام به همه دوستان عزیز دوستان عزیزم سلام.فرصتی پیش آمد تا باز هم بیایم و خاطرات گلم را به یادگار بنگارم.  خبر جدید اینکه بالاخره در تاریخ 92/10/13 خودت برای رفتن به دستشویی اعلام آمادگی کردی و به اصطلاح خودت ، پی پی داشتی و میخواستی روی لگن بنشیی.  وچون من از عیدتا همین تاریخ در خانه تو را پوشک نمیکردم و این کار عواقب طاقت فرسایی برایم داشت ، شنیدن این مطلب از زبانت برایم پریدن به اوج آسمان بود. درست هنگامی که با خودم فکر میکردم حالا حالا ها باید با تو کلنجار بروم ، درست هم زمان با همه هم سالانت ، خیالم را راحت کردی. در اینترنت خواندم که گذاشتن لگن کودک در فضای خانه و در دید کودک مفید است و همین کار برایم مفید...
16 بهمن 1392

تولد نامه با تاخیر بسیار طولانی

تولدت مبارک گل مادر و شرمنده از تاخیری نسبتا طولانی نفس مادر ،عزیز دلم ،پس از تاخیری دو ماهه ،آمده ام تا باز از تو بنویسم.آمده ام تا بگویم که رنگین کمان وجودت چگونه آسمان بی رنگم را نقاشی کرد. میخواهم به یادگار بگذارم تا بدانی به راستی عشق معجزه ای از جانب خداوند است و مادرشدن لطف بزرگی است که هر کس را شامل شود ،به راستی توان سپاسش به درگاه خداوند نیست. خلاصه من،عصاره همه آنچه از هستی میخواستم ،پسر زیبای من: امسال هم چون سال گذشته ،من و پدر برایت جشنی کوچک اما سرشار از مهر گرفتیم.و تو چون همیشه خورشید جمع کوچکمان بودی. پنج شنبه شب ،اتاق پذیرایی را برایت تزئین کردیم.کیک ،میوه ،شیرینی و سایر مخلفات را مهیا کرده ودر محفل سه نف...
13 آذر 1392

شیرینک مادر

پسرم سلام.آمدم تا باز هم گوشه ای از کارهایت را به یادگار بگذارم.باشد که در اینده با خواندنش کودکی زیبایت را مرور کنی لغت نامه ٢ ابرو=اَبو بِنداز=مینداس مرده=مُندِه یک لحظه=اِلَسه پلیس=پولیس بارفیکس=بارکیس فلفل دلمه ای و لیمو=تُمپویی سوپ=شوپ چمن=نَمَن کفش=کَش کشمش=کِمِش آمیرزا=آمیزا یخچال=گَخال ارسلان=اَسَلان جارو=جایو تمیز=تَمیس پیچ=پِچ صبحانه=سوتانه مسواک=مِگاس بادمجان=بادِن دون اتاق=اُقاق چت=تَت فرزاد=بَرزاد شکلات=کُلات بده=بیدَم شکست=کِکَست دایی محمود=دای مَموت مژده=...
28 شهريور 1392

پس از غیبتی طولانی،باز هم سلام

پسر نازنینم و دوستان خوبش سلام پس از غیبتی طولانی ،باز هم به کلبه خاطراتت آمدم گل زیبای مادر. در این مدت اتفاقات گوناگونی رخ داده ،که بعدا مفصل به آن میپردازم.دلم میخواهد در این مجال پیش آمده از تو بنویسم و همه شیرین کاریها و شیرین زبانی هایت. پسرم: آنقدر حرفهای گفتنی دارم که در انتخاب آنها سر در گم میشوم. از مهربانی هایت،از درک بسیار بالایی تونسبت به مسائل پیرامونت،از لوس شدنها ،عصبانیت، شعر خواندن ،هیجانت در هنگام تماشای تبلیغات تلوزیون و .... فعلا فقط به پاره ای از لغات و واژه هایی که تو به کار میبری میپردازم زیرا به دلیل وسعت آنها بیم آن دارم که در پس مشغله های روزانه به فراموشی سپرده شوند.   لغت نامه گل پسرم ...
4 مرداد 1392

لغت نامه زیبای پسرم

زیبای مادر این برگ دیگری از زندگی توست نفس مادر این روزها بسیار شیرین تر از گذشته شده ای و کارهایت تمام لحظه هایمان را از شور و شعف لبریز ساخته است. دیگر گذشت ثانیه و دقیقه و ساعت را از یاد برده ایم و تو محور همه توجه ما شده ای.البته ناگفته نماند که اگر احیانا هم حواسمان پرت شود(حتی چند ثانیه)با فریاد زدن و بوسیدن مدام و حرکات دست ،به ما میفهمانی که به مساله هصلی یعنی جنابعالی بپردازیم. القصه :تمام وقتمان در اختیار شماست شازده کوچولوی مامان در میان همه کارهایت،حرف زدن و بر زبان آوردن واژه ها ی گوناکون بیش از همه مارا مسرور میکند.حال لغت نامه جدید با ابتکار پسرم را به یادگار در دفتر خاطراتش مینویسم....
16 اسفند 1391

کاش مهرکودکانه امروزت را در خاطره فردا قاب کنم

پسر خوبم محمد طاها شاید نوشته های امروزم کمی بوی دلتنگی بدهد مادر پسر خوبم محمد طاها شایدنوشته های امروزم کمی بوی دلتنگی بدهدمادر.ولی برایت می نویسم به یادگار. یادگاری از روزهای پائیزی یک مادر.از ناگفته های دل دردمندی که در سکوت شیشه ای اشک ،مچاله میشود و خاموش میگردد. پسر خوبم: میدانم که در آینده ای نه چندان دور ،کودکیهای معصوم امروزت را گم میکنی و به اصطلاح بزرگ میشوی.قد میکشی ،مستقل میشوی  و لالایی های امروز مرا فراموش میکنی. یادت میرود گرمی آغوشم را،دلواپسی ها و نگرانی هایم را . از خاطرت میرود گرمی دستهایی که اشک از گونه ات پاک میکرد ،و چشمهای خسته ای که چشم به راه آمدنت ،خواب را از یاد میبرد. همه را از ...
2 اسفند 1391

شیرین کاریهای گل پسرم در آستانه 16 ماهگی

پسر نازنینم: این روزها آنقدر شیرین شده ای که مادر را توان توصیف همه آنها نیست.هر لحظه با تو بودنمان... پسر نازنینم: این روزها آنقدر شیرین شده ای که مادر را توان توصیف همه آنها نیست.هر لحظه با تو بودنمان ،لبریز شادمانی کودکانه توست و صدای خنده های نازنینت ،که برای ما تداعی معنای زندگی است. تو همه زندگی ما شده ای و استادانه تمامی توجه ما را از آن خود میکنی و اگر لحظه ای از تو چشم برداریم ،اعتراض میکنی و بادست روی شانه هایمان میزنی که نگاهت کنیم. از جمله کارهایت میتوان به موارد زیر اشاره کرد: به راحتی 5مکعب را روی هم میگذاری ،که دقت و ظرافت حرکات انگشتانت در هنگام چیدن آنها ،واقعا دیدنی است.علاوه بر این ،قوطی های مختلف ر...
7 دی 1391

برای زخمهای دلت خاتون

غمت تمامی ندارد بانو .... غمت تمامی ندارد بانو.باید مادر باشی و داغ سینه رباب را بفهمی.   این روزها گاه و بیگاه ،اشک را میهمان دیده ام می کند ،غم تشنگی ناز دانه ات خاتون.   چه سخت است ،کودکت ،تشنه با لالایی دشنه بخوابد و قتلگاه خوابهای شیرینش دستهای پدر باشد.   رباب،بانوی زخم خورده قاموس نامردان:   کاش لایق بودم و شانه های شرمنده ام ،لختی میزبان اشکهای غریبانه ات میشد و صدایم ،طنین بغض فرو خورده حنجر زخم خورده مولایم میشد.   محمدم:   نازدانه مادر ،بودنت برایم تجسم هزاران حس خوب است و یک احساس تلخ. &n...
29 آذر 1391

سفرنامه کرمانشاه

پسر گلم سومین سفرت به کرمانشاه را برایت می نگارم. روز هفتم آبان ماه ٩١،ساعت ٧ صبح ،به مقصد کرمانشاه پرواز کردیم.حدودا ساعت ٨:١٥ دقیقه ،به کرمانشاه رسیدیم.در طول سفر بیدار بودی و با مسافران مجاور مان ،گرم گرفته بودی. عمو صادق ،به همراه زن عمو فیروزه ،زحمت کشیدند و به استقبالمان آمدند.همراه آنان به منزل مامان فرنگیس (مادر بابا) رفتیم. تقریبا هنگام ظهر بود که دختر عمو زینب و پسر عمو حسین(بچه های عمو هوشنگ) آمدند و حسابی مورد مهر و محبتشان قرار گرفتی. عمو فرشید هم به همراه زن عمو مولود و دختر عمو ملینا و عسل (دختر عمو صادق) آمدند و همگی در کنار هم نهار را صرف کردیم. فردای آن روز میهمان عمو صادق بودیم و پس از شام به منزل ما...
16 آذر 1391